چم مهر
و چه غم انگیز است که بخواهم از ویرانی ات بنویسم... بغض راه گلویم را بسته، غمی روی سینه ام سنگینی می کند... نمی دانم نبودنت را چگونه تاب بیاورم... آسمان سیاه بود، ابرها در هم پیچیدند و تاریکی همه جا را گرفته بود... گویی ماتمی در راه بود!!! بارا باران باران... و آنقدر باران تا چم مهر من برای همیشه غرق شود... باز باران... اما اینبار با ترانه ای پر از درد و ماتم... باز باران... اما نه بر بام خانه ها!!! که بر زخمهای مردم... آسمان گریست... گریه ای که آوار شد بر دلهایمان... کشکان بیقرار شد... سیمره خروشید... تا چم مهر در آغوش سیمره و کشکان، آرام آرام غرق شود... کوچه باغ خاطراتمان زیر و رو شد و افسوس، چه خنده هایی را با خود برد... بودنت را با زیباترین تصاویر به دنیا نشان داده ام، تو به من بگو که نبودنت را چگونه تاب بیاورم... می خواهم لمس کنی کلماتی را که برایت می نویسم تا بدانی اندوه نبودنت را مرحمی نیست!!! تلخ ترین اندوه امروزم خاطرات شادمانی دیروزم در چم مهر است... چم مهر اندیشه ابدی و غرور پاک روستایی من است... روح من همیشه در چم مهر خواهد ماند... دیار غمگین من! شانه ات همیشه امن ترین جای جهان برای دلتنگیهایم بود... و حالا که غرق شدنت را در آغوش سیمره و کشکان با چشمانی گریان به نظاره نشسته ام، نمی دانم سرم را بر کدام بالین بگذارم... تو پناه بی کسی هایمان بودی... رویای دیروزم به زیر آب جا مانده، اما امید ساختن دوباره ات جانم را تازه می کند... دوباره تو را خواهیم ساخت چم مهر... به امید شروع دوباره ی دور هم بودنمان با تو... برای همیشه در تاریخ ماندگاری...
Design By : Pichak |